فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! - 5 (بخش 7)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



900000 تومان


تاریخ : شنبه 9 فروردين 1393
بازدید : 6079
نویسنده : یه بنده خدا

 

 

مسئله ي ورود DNA ويروس ها به DNA سلول هاي موجودات زنده از جمله انسان ها، مانعي اساسي براي اعتماد به روش هاي مطالعه بر مبناي « DNA باستاني : Ancient DNA » ايجاد مي نمايد! چرا که ممکن است آن بخش هايي از DNA فسيل ها که با موجودات زنده ي امروزي (از جمله انسان) تفاوت دارد، نه DNA حقيقي فسيل مورد مطالعه،

 

 

 


بسم الله الرحمن الرحيم

 

فسيل هاي « نئاندرتال ها » و مطالعات ژنتيک

 

با توجه به اين که تعداد فسيل هاي منتسب به « نئاندرتال ها » و محدوده ي زماني زيستي منتسب شده به آن ها، براي بررسي هاي ژنتيکي توسط تکامل شناسان، وسوسه انگيز است!، در طي دهه هاي اخير، تلاش هاي بي شماري در جهت مطالعه ي « نئاندرتال ها » به وسيله ي روش « DNA باستاني : Ancient DNA » انجام شده است.

گرچه مطالعه ي فسيل ها بر اساس روش هاي ژنتيکي، به طور نسبي، نسبت به مطالعه بر اساس خصوصيات آناتوميک و ظاهري، دقيق تر است، اما کماکان مشکلات جدي در اين روش هاي جديد نيز به چشم مي خورد!

قبل از بحث و بررسي پيرامون مطالعات ژنتيکي انجام شده بر روي فسيل هاي « نئاندرتال ها »، مطالب مقدماتي پيرامون ژنتيک، مطالعات ژنتيکي و نيز محدوديت ها، نقاط ضعف و اشتباهات موجود در اين مطالعات، را ارايه مي نماييم تا مخاطبان محترم، آشنايي بيشتري با اين مباحث داشته باشند و هنگامي که کلمات دهان پرکني همچون « مطالعات ژنتيکي » را پيرامون فسيل ها و موجودات زنده ي کنوني شنيدند، تصور ننمايند که اين روش ها وحي مُنزَل و قطعي هستند!!!

البته مباحث دقيق و مفصل ژنتيکي در سلسله مقالات آتي  مورد بررسي قرار خواهند گرفت، اما در اين مقاله، به دليل استفاده از روش « DNA باستاني : Ancient DNA » در فسيل هاي « نئاندرتال ها » و اختصاص اين بخش از مقالات به « فسيل شناسي » ، به بحث در اين باره مي پردازيم:

مولکول پيچيده و دو رشته اي « DNA »، مسئول کدبندي ژنتيکي در اکثر موجودات زنده مي باشد و به واسطه ي همين مولکول، ويژگي هاي ژنتيکي از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد:(168)

 


اطلاعات وراثتي بيشتر موجودات زنده، در درون مولکول هاي DNA  که به  صورت  مارپيچ  دو رشته اي بسيار طويل هستند، ذخيره مي گردد.


DNA از اجزايي به نام « نوکلئوتيد » ساخته مي شود که بر اساس باز ها (قلياها) ي تشکيل دهنده ي آن که 4 باز « آدنين : Adenine » با حرف اختصاري A، « گوانين : Guanine » با حرف اختصاري G، « سيتوزين : Cytosine » با حرف اختصاري C و « تيمين : Thymine » با حرف اختصاري T، مي باسند، به 4 نوع نوکلئوتيد تقسيم بندي مي شوند.(168) (البته در برخي موجودات که RNA به جاي DNA مولکول توارثي اصلي شان است، 3 نوکلئوتيد A، G و C کماکان وجود دارند، اما به جاي نوکلئوتيد T حاوي « تيمين : Thymine »، نوکلئوتيد حاوي « اوراسيل : Uracil » با حرف اختصاري U وجود دارد).(168)

 


5 نوع باز (قليا) ي آلي موجود در طبيعت که مسئول ساخت DNA و RNA جهت کدبندي ژنتيکي و وراثتي موجودات زنده هستند.

 


مولکول DNA که مسئول کدبندي، حفظ و انتقال نسل به نسل محتواي ژنتيکي در بسياري از موجودات زنده از جمله جانوران مي باشد، فقط از 4 نوع نوکلئوتيد A، G، C و T تشکيل شده است.

 

مولکول DNA که مسئول کدبندي، حفظ و انتقال نسل به نسل محتواي ژنتيکي در بسياري از موجودات زنده از جمله جانوران است، ميليون ها و ميليارد ها کد ژنتيکي خود را فقط از طريق 4 نوع نوکلئوتيد A، G، C و T رمز بندي مي نمايد! (168) به نحوي که ترتيب و توالي نوکلئوتيدهاي DNA و تنوع موجود در اين توالي ها، مشخص کننده ي ميليون ها و ميلياردها کد ژنتيکي، محصولات پروتئيني ساخته شده از روي اين کدهاي ژنتيکي، و خصوصيات وراثتي موجودات زنده که نسل به نسل انتقال مي يابد، مي باشد!(168) و صد البته اين مسئله، نشان دهنده ي علم و عظمت خداوند قادر بي همتا است. (نکته اي که بخش اعظم تکامل شناسان با آن سر ستيز دارند!!!)



مولکول DNA که مسئول کدبندي، حفظ و انتقال نسل به نسل محتواي ژنتيکي در بسياري از موجودات زنده از جمله جانوران است، ميليون ها و ميليارد ها کد ژنتيکي خود را فقط از طريق 4 نوع نوکلئوتيد A، G، C و T رمز بندي مي نمايد!


اما اين مولکول هاي شگفت انگيز DNA در کجا قرار دارند؟

پاسخ به اين سوال بسته به نوع موجود زنده دارد، اما در انسان و جانوران که بدن آن ها از ميلياردها سلول تشکيل شده است، مولکول هاي DNA در 2 بخش عمده ي زير قرار دارند:(168)
الف) هسته ي سلول؛ که به مثابه مغز متفکر سلول است و بخش اعظم DNA سلولي (حاوي بيش از 3 ميليارد جفت باز × 2) در اين بخش قرار دارد.(169)
ب) ميتوکندري ها: که به مثابه موتور محرکه ي سلول ها هستند که بخش کوچکي از DNA سلولي را در خود جاي داده اند (حدود 16500 جفت باز)، اما همين مقدار اندک DNA، در کپي هاي متعدد در بخش هاي مختلف سلول پخش شده است.(170)

 


مولکول هاي DNA در 2 بخش عمده ي زير قرار دارند: الف) هسته ي سلول؛ که به مثابه مغز متفکر سلول است و بخش اعظم DNA سلولي در اين بخش قرار دارد. ب) ميتوکندري ها: که به مثابه موتور محرکه ي سلول ها هستند که بخش کوچکي از DNA سلولي را در خود جاي داده اند، اما همين مقدار اندک DNA در کپي هاي متعدد در بخش هاي مختلف سلول پخش شده است. کادر قرمز رنگ به DNA هسته اي و کادر آبي رنگ به DNA ميتوکندريال (mtDNA) اشاره دارد.


در موجودات زنده اي همچون جانوران که تکثير جنسي دارند و فرزندان آن ها حاصل آميزش سلول هاي جنسي نر و سلول هاي جنسي ماده است، DNA هسته اي که بخش اعظم DNA موجود در سلول هاي بدن موجودات زنده را تشکيل مي دهد، حاصل اجتماع DNA هسته اي سلول هاي جنسي پدر و مادر است که به واسطه ي ساختار هايي به نام « کروموزم ها : Chromosomes » ذخيره و انتقال مي يابند.(171) در انسان ها، سلول يک فرد سالم، از 46 عدد « کروموزوم » تشکيل شده است که 23 عدد از آن ها از پدر و 23 عدد از آن ها از مادر به فرزند انتقال يافته است:(171)

 


در انسان ها، سلول يک فرد سالم، از 46 عدد « کروموزوم » تشکيل شده است که 23 عدد از آن ها از پدر و 23 عدد از آن ها از مادر به فرزند انتقال يافته است.


در انسان، 22 جفت (44 عدد) کروموزم هر فرد، کروموزم اتوزوم و معمول هستند، اما 1 جفت از اين کروموزم ها، کروموزم جنسي مي باشد که مي تواند به صورت XX (در زن ها) و XY (در مرد ها) باشد.(171) لازم به ذکر است که به دليل اين که سلول جنسي مادري (تخمک) همواره کروموزم جنسي X دارد، اما سلول جنسي پدري مي تواند کروموزوم X يا Y داشته باشد، همواره سلول هاي انسان ها، يک کروموزوم X خود را يقيناً از مادر خود مي گيرند (چه مرد و چه زن)، اما زن ها کروموزوم دوم X خود را از پدر مي گيرند و پسرها نيز يقيناً کروموزم Y خود را از پدر خود خواهند گرفت(171) (البته در اين ميان استثنائاتي نيز وجود دارد.):

 


در انسان، 22 جفت (44 عدد) کروموزم هر فرد، کروموزم اتوزوم و معمول هستند که در هر جفت از اين 22 جفت کروموزوم، 1 کروموزوم پدري و 1 کروموزوم مادري وجود دارد؛ اما 1 جفت کروموزوم ديگر، کروموزم جنسي مي باشد که مي تواند به صورت XX (در زن ها) و XY (در مرد ها) باشد. لازم به ذکر است که به دليل اين که سلول جنسي مادري (تخمک) همواره کروموزم جنسي X دارد، اما سلول جنسي پدري مي تواند کروموزوم X يا Y داشته باشد، همواره سلول هاي انسان ها، کروموزوم X خود را يقيناً از مادر خود مي گيرند (چه مرد و چه زن)، اما زن ها کروموزوم دوم X خود را از پدر مي گيرند و پسرها نيز قطعاً و يقيناً کروموزم Y خود را از پدر خود خواهند گرفت (البته در اين ميان استثنائاتي نيز وجود دارد.).


اما در مورد DNA ميتوکندريال (mtDNA)، وضعيت به گونه ي ديگري است؛ به نحوي که DNA ميتوکندريال (mtDNA) تقريباً هميشه، فقط از مادر و سلول جنسي مادر « تخمک » به فرزندان انتقال مي يابد(170) (البته اين اطلاعات، مطالب پايه و ابتدايي ژنتيک تا سال 1995 ميلادي هستند و استثنائات مهمي نيز در اين قضيه وجود دارند):

 


DNA ميتوکندريال (mtDNA) تقريباً هميشه، فقط از مادر و سلول جنسي مادر « تخمک » به فرزندان انتقال مي يابد (البته استثنائات مهمي نيز در اين قضيه وجود دارند).


هم در هسته و هم در ميتوکندري، محتواي ژنتيکي DNA چه در مواقع عادي و چه در مواقع تکثير و رمز گشايي، تحت نظارت جدي و قوي قرار دارد که کدها و رمز بندي هاي آن دچار اشکال و تغيير نشود.

بروز تغيير پايدار در رمز بندي ژنتيکي DNA، « جهش (موتاسيون) : Mutation » نام دارد(172) که علي رغم تمامي مکانيسم هاي موجود جهت حفظ کدبندي DNA صورت مي گيرد.(172) جهش در محل هاي حساس کدبندي DNA، در اکثر مواقع پيامدهاي بد و ناگواري براي سلول و بدن موجود زنده دارد (از جمله آسيب، بيماري، مرگ و ايجاد سرطان)، اما در برخي مواقع مي تواند بي اثر يا به ندرت مفيد هم باشد.(172)


امروزه از مطالعه بر روي DNA استفاده هاي گوناگوني مي شود؛ از مطالعه ي DNA در کشف بيماري ها و مطالعات بيماري ها جهت شناخت علت امراض تا تعيين هويت در طب جنايي و پزشکي قانوني و ... .(168)

سلول هاي بدن همه ي انسان ها اعم از « مرد » و « زن »، هم از DNA هسته اي و هم از DNA ميتوکندريال (mtDNA) تشکيل شده است (168)، اما DNA ميتوکندريال (mtDNA) عمدتاً تنها از مادران به فرزندان انتقال مي يابد و به همين ترتيب، عمدتاً تنها دختران اين مادران مي توانند DNA ميتوکندريال (mtDNA) کسب شده را به فرزندان خود انتقال دهند و ... بدين ترتيب، عمدتاً تنها مادران و دختران مي توانند عامل انتقال نسل به نسل DNA ميتوکندريال به نسل بعد از خود باشند!(173) به همين دليل توارث DNA ميتوکندريال (mtDNA) را « توارث مادري » مي نامند که مي تواند تنها از طريق مادران به دختران و سپس نواده هاي دختري و ... انتقال يابد و عمدتاً پسران نمي توانند در انتقال DNA ميتوکندريال (mtDNA) به نسل بعد شرکت داشته باشند!(173) (طبق مفروضات پايه ي ژنتيک)

 


DNA ميتوکندريال (mtDNA) عمدتاً تنها از مادران به فرزندان انتقال مي يابد و به همين ترتيب، عمدتاً تنها دختران اين مادران مي توانند DNA ميتوکندريال (mtDNA) کسب شده را به فرزندان خود انتقال دهند و ... بدين ترتيب، عمدتاً تنها مادران و دختران مي توانند عامل انتقال نسل به نسل DNA ميتوکندريال به نسل بعد از خود باشند! به همين دليل توارث DNA ميتوکندريال (mtDNA) را « توارث مادري » مي نامند که مي تواند تنها از طريق مادران به دختران و سپس نواده هاي دختري و ... انتقال يابد. (طبق مفروضات پايه ي ژنتيک)


در مقابل، « کروموزوم Y »، تنها مي تواند از پدران به پسرانشان انتقال يابد و پسران نسل بعد هم تنها مي توانند « کروموزوم Y » را به پسرهاي نسل بعدي انتقال دهند و ... . به همين دليل توارث منتقل شونده از طريق « کروموزوم Y » را « توارث پدري » يا « توارث هولاندريک : Holandric Inheritance » مي نامند!(174)

 


« کروموزوم Y »، تنها مي تواند از پدران به پسرانشان انتقال يابد و پسران نسل بعد هم تنها مي توانند « کروموزوم Y » را به پسرهاي نسل بعدي انتقال دهند و ... . به همين دليل توارث منتقل شونده از طريق « کروموزوم Y » را « توارث پدري » يا « توارث هولاندريک : Holandric Inheritance » مي نامند.


با توجه به مطالب گفته شده، از حدود چند دهه قبل، با فرض اين که سرعت بروز جهش ها در طي نسل ها، ثابت مي باشد، زيست شناسان از « DNA ميتوکندريال (mtDNA) » و « کروموزوم Y » براي مطالعه ي تعيين هويت، تبارشناسي و حتي بررسي سير مهاجرت انسان ها و حتي ترسيم « سير تکاملي » انسان ها بهره جسته اند.(173و174) البته در ادامه ي مقاله خواهيم گفت که کشفيات 10 سال اخير، چالش هاي جدي پيرامون اين گونه ادعاها ايجاد کرده اند!!!

يکي از حيطه هايي که پاي ژنتيک و مطالعات DNA به آن باز شده است، مسايل مربوط به « فرضيه ي تکامل » مي باشد که از آن جمله مي توان به مطالعه ي خويشاوندي موجودات زنده و رسم « درخت فيلوژنتيک » آن ها بر اساس ساختار ژني و DNA آن ها اشاره نمود که در سلسله مقالات آتي مفصلاً و با اسناد و مدارک علمي بي شمار، به اشتباهات، چالش ها و مشکلات پيش روي اين مباحث خواهيم پرداخت.

اما يکي از موارد مرتبط با مطالعات مبتني بر DNA که به بحث فعلي ما مربوط مي شود، مطالعه ي فسيل هاي بر اساس روش « DNA باستاني : Ancient DNA » است(175) که روشي جديد و نوپا بوده و در دهه هاي اخير به منظور غلبه بر مشکلات موجود در مطالعه ي ظاهري فسيل ها بر اساس ويژگي هاي ريخت شناسي، از آن بهره برداري شده است و ما در بحث مربوط به توالي شاخه اي اسب ها، اشاره ي مختصر و مفيدي به آن نموديم.

يکي ديگر از مواردي که پاي مطالعات ژنتيکي بر اساس روش « DNA باستاني : Ancient DNA » به آن باز شده است، مطالعه بر روي فسيل هاي منتسب به « انسان ساها : Hominids » و در رأس آن ها « نئاندرتال ها » مي باشد که چند و چون اين ادعاها در ادامه مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

قبل از بررسي مطالعات ژنتيکي در مورد فسيل هاي منتسب به « نئاندرتال ها »، اين نکته را يادآوري مي نماييم که مطالب ژنتيکي گفته شده در چند صفحه ي اخير، عمدتاً مطالبي است که تا حوالي سال 1995 ميلادي در مجامع علمي مطرح بوده است و ما تلاش نموده ايم تا براي آشنايي بيشتر مخاطبان « عام »، آن ها را به ساده ترين زبان ممکن، بيان نماييم. بعد از سال 1995 ميلادي تا زمان کنوني، کشفيات مهمي در زمينه ي علم ژنتيک و علوم اقماري آن به وقوع پيوسته است که بسياري از مفروضات قبلي را مورد سوال قرار داده و نياز به بازبيني اين مفروضات را بيش از پيش نشان داده است! اما متاسفانه بسياري از دانش آموزان، دانشجويان و حتي برخي دانش پژوهان کشورمان، اطلاع چنداني از اين تغييرات نداشته و از مفروضات زير سوال رفته ي قبلي در بحث ها استفاده مي نمايند. ان شاء الله که اين معضل نيز به زودي حل شود.

ادعاهاي ژنتيکي موجود پيرامون فسيل هاي « نئاندرتال ها »

از سال هاي پاياني قرن 20 تا زمان حاضر، مطالعات ژنتيکي بر روي فسيل هاي « نئاندرتال ها » در جريان مي باشد. اين مطالعات که در زمره ي مطالعات « DNA باستاني : Ancient DNA »(174) به شمار مي روند، شامل مطالعه بر روي « DNA ميتوکندريال (mtDNA) » و « DNA هسته اي » است. به طور خلاصه، در منابع علمي، ادعاهاي زير در مورد نتايج حاصل از مطالعه بر روي « DNA باستاني : Ancient DNA » فسيل هاي منتسب به « نئاندرتال ها »، ارايه گرديده است:(176)

الف) « نئاندرتال ها » اجداد انسان هاي امروزي نيستند!!!(176)

ب) « نئاندرتال ها » و « اجداد انسان ها »، در حدود 400000 سال، 500000 سال يا 800000 سال پيش از يکديگر جدا شده اند!!!(176) (تنوع اين اعداد شگفت انگيز است!!!)

ج) ژنوم نئاندرتال ها و انسان ها حدود % 99.5 يا % 99.9 با يکديگر شباهت دارد!(176)

د) قبلاً در مورد آميزش اجداد « نئاندرتال ها » با اجداد انسان ها اختلاف نظر وجود داشته است! اما آخرين مطالعات ژنتيکي که تعدادشان نيز زياد بوده است، رأي به آميزش « نئاندرتال ها » با « اجداد انسان ها » داده اند!!!(176) ضمن اين که طبق اين مطالعات، « انسان هاي دنيسووا : Denisovans » که بنابر ادعاي تکامل شناسان، آن ها نيز « انسان سا (انسان تبار) : Hominid (Hominin) » بوده اند و در سال 2010 ميلادي، فسيل آن ها در کوه هاي آلتاي سيبري کشف شده است نيز با « نئاندرتال ها » و « اجداد انسان ها » آميزش داشته اند!!!(177) البته مطالعات جديد ديگري نيز هستند که علاوه بر « نئاندرتال ها » و « انسان هاي دنيسووا : Denisovans »، به آميزش انسان هاي « راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »(97) با اجداد « انسان هاي امروزي » نيز اشاره داشته اند!!!(178)

قبل از بررسي ادعاهاي فوق، بهتر است نگاه اجمالي به توانايي ها، ضعف ها و نکات موجود پيرامون استفاده از روش « DNA باستاني : Ancient DNA » بيندازيم.


آيا مطالعه ي فسيل ها به روش « DNA باستاني : Ancient DNA »، روشي دقيق و بي عيب و نقص است؟

قبلاً و در ابتداي اين مقاله و سلسله مقالات قبلي، به ابهامات، ضعف ها، ايرادات و اشکالات فاحش موجود در مطالعه ي فسيل ها بر اساس وضعيت آناتوميک و ظاهري پرداختيم. اين اشکالات به قدري زياد هستند که حتي خود زيست شناسان هم در حال چاره جويي براي جايگزيني آن ها هستند. (البته باز هم جالب است که با وجود اين اشکالات، تکامل شناسان کماکان بسياري از ادعاهاي خود در مورد تکامل را در قالب همين وضعيت آناتوميک فسيل ها به نمايش مي گذارند!). به هر حال، آن چه مسلم است، اين است که روش مطالعه بر اساس ظاهر و آناتومي فسيل ها به شدت مخدوش و معيوب مي باشد.

يکي از روش هاي جايگزين براي مطالعه ي فسيل ها که در طي چند دهه ي اخير به کار گرفته شده است، روش مطالعه بر مبناي « DNA باستاني : Ancient DNA » موجود در فسيل ها است که در دهه هاي اخير وارد مطالعات ديرينه شناسي گرديده است. اين روش گرچه بهتر از روش مطالعه بر مبناي آناتومي و ظاهر فسيل ها است، اما باز هم روشي به شدت پر ايراد و پر اشکال مي باشد!

البته متاسفانه هرگاه اصطلاح دهان پرکن « مطالعه ي ژنتيکي » و « مطالعه بر اساس DNA » به ميان مي آيد، تعداد زيادي از عوام و خواص، فريب خورده و تصور مي نمايند با روشي بي عيب و نقص يا حداقل کم عيب و نقص مواجه هستند! حال آن که به هيچ عنوان چنين نيست!

در اين قسمت، با استناد بر مدارک و منابع معتبر علمي، به مطالعه ي مختصر و مفيد ايرادات، ابهامات و اشکالات جدي مطالعه بر مبناي « DNA باستاني : Ancient DNA » مي پردازيم:

A) DNA موجود در فسيل ها، در اثر گذشت زمان، دچار تغييرات مهم ژنتيکي بعد از مرگ مي شود. اين تغييرات ژنتيکي، شامل موارد متعددي همچون « دآميناسيون »، « آسيب اکسيداتيو »، « آسيب هيدروليتيک » و ... مي باشد:(179)

 


DNA موجود در فسيل ها، در اثر گذشت زمان، دچار  تغييرات مهم ژنتيکي بعد از مرگ مي شود. اين تغييرات ژنتيکي، شامل موارد متعددي همچون « دآميناسيون »، « آسيب اکسيداتيو »، « آسيب هيدروليتيک » و ... مي باشد.


چنين آسيب هايي احتمال ايجاد خطا در تعيين توالي هاي ژنتيکي و کدهاي ژنتيکي موجود در « DNA باستاني : Ancient DNA » را افزايش مي دهد که در مطالعات مختلف، درجات متفاوتي از اين گونه اشتباهات، گزارش گرديده است:(180)

 


آسيب هاي ايجاد شده در « DNA باستاني : Ancient DNA »، احتمال ايجاد خطا در تعيين توالي هاي ژنتيکي و کدهاي ژنتيکي موجود در اين نوع DNA ها را افزايش مي دهد که در مطالعات مختلف، درجات متفاوتي از اين گونه اشتباهات، گزارش گرديده است!


بنابراين علي رغم پيشرفت هاي جديد در فناوري هاي ژنتيکي و آزمودن روش هاي مختلف براي ارتقاي کمي و کيفي اين گونه مطالعات، هنوز هم صحت و دقت چنين مطالعاتي با توجه به بروز آسيب هاي مختلف در « DNA باستاني : Ancient DNA »، با چالش هاي جدي مواجه است! بنابراين مخاطبان محترم نبايد تصور کنند که مطالعات ژنتيکي فسيل ها، روشي دقيق و بي نقص است!


B) بجز جهش ها و آسيب هاي ايجاد شده در « DNA باستاني : Ancient DNA »، يکي ديگر از چالش هاي بزرگ پيش روي مطالعات مبتني بر « DNA باستاني : Ancient DNA »، مسئله ي آلودگي DNA نمونه هاي فسيلي مورد مطالعه، با DNA هاي ناخواسته ي محيطي است! منشأ اين DNA هاي آلوده کننده، مي تواند از خود نمونه هاي فسيلي، باکتري ها و ويروس هاي محيطي، انگشتان پژوهشگران و حتي محيط آزمايشگاه و وسايل به کار رفته در آن باشد:(181)

 


يکي ديگر از چالش هاي بزرگ پيش روي مطالعات مبتني بر « DNA باستاني : Ancient DNA »، مسئله ي آلودگي DNA نمونه هاي فسيلي مورد مطالعه، با DNA هاي ناخواسته ي محيطي است! منشأ اين DNA هاي آلوده کننده، مي تواند از خود نمونه هاي فسيلي، باکتري ها و ويروس هاي محيطي، انگشتان پژوهشگران و حتي محيط آزمايشگاه و وسايل به کار رفته در آن باشد!


جالب است که بدانيم، مسئله ي آلودگي نمونه هاي فسيلي تحت مطالعه به روش « DNA باستاني : Ancient DNA »، مسئله اي است که علي رغم اهميت فوق العاده زيادش در مخدوش کردن نتايج مطالعات ژنتيکي، از چشم بسياري از محققين دور مي ماند! تا آن جا که حتي بسياري از مقالاتي که در نشريات مشهور منتشر مي شوند نيز، مسئله ي احتمال « آلودگي » نمونه هاي « DNA باستاني : Ancient DNA » و راهکارهاي احتمالي برخورد با آن را فراموش مي نمايند!:(182)

 


مسئله ي آلودگي نمونه هاي فسيلي تحت مطالعه به روش « DNA باستاني : Ancient DNA »، مسئله اي است که علي رغم اهميت فوق العاده زيادش در مخدوش کردن نتايج مطالعات ژنتيکي، از چشم بسياري از محققين دور مي ماند! تا آن جا که حتي بسياري از مقالاتي که در نشريات مشهور منتشر مي شوند نيز، مسئله ي احتمال « آلودگي » نمونه هاي « DNA باستاني : Ancient DNA » و راهکارهاي احتمالي برخورد با آن را فراموش مي نمايند!


در اين ميان، گرچه تلاش هايي براي افزايش دقت مطالعات مبتني بر « DNA باستاني : Ancient DNA » و کاهش اثرات « آلودگي » بر آناليز ژنتيکي انجام شده است، اما به دليل ماهيت متفاوت و تعدد آلاينده ها و حتي عدم توانايي در حدس زدن برخي آلاينده هاي قديمي، اين مشکل کماکان باقي است و باز هم اطمينان کافي از صحت نمونه هاي مورد مطالعه به روش « DNA باستاني : Ancient DNA » وجود ندارد!:

 


گرچه تلاش هايي براي افزايش دقت مطالعات مبتني بر « DNA باستاني : Ancient DNA » و کاهش اثرات « آلودگي » بر آناليز ژنتيکي انجام شده است، اما به دليل ماهيت متفاوت و تعدد آلاينده ها و حتي عدم توانايي در حدس زدن برخي آلاينده هاي قديمي، اين مشکل کماکان باقي است و باز هم اطمينان کافي از صحت نمونه هاي مورد مطالعه به روش « DNA باستاني : Ancient DNA » وجود ندارد!


اما موضوعي که اين مسئله را بغرنج تر مي کند، اين است که هنوز بسياري از ويروس ها و باکتري هاي محيطي که در مکان هاي مختلف (اعم از محل کشف فسيل ها، ابزار هاي حمل و نگهداري فسيل ها و حتي محيط آزمايشگاه) و نيز زمان هاي مختلف (اعم از زمان مرگ موجود زنده ي فسيل يا عصر حاضر) مي توانند موجب آلودگي شوند و بررسي هاي ژنتيکي را به چالش بکشند، هنوز کشف نشده اند!!! بالطبع با وجودي که هنوز ماهيت بسياري از ويروس ها و ... مشخص نشده اند، نمي توان از ابزار هايي براي شناسايي و حذف قطعي آلودگي هاي ناشي از آن ها بهره برد!


C) يکي ديگر از مشکلات مهم پيش روي مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA »، اين است که هنوز راهکارهاي واحد، استاندارد و دقيقي براي مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA » در مسايل آزمايشگاهي مرتبط با اين موضوع وجود ندارد! اين موضوع تنها به مسئله ي رفع آلودگي ها باز نمي گردد، بلکه ساير روش هاي آزمايشگاهي مربوط به روش « DNA باستاني : Ancient DNA » (اعم از تکثير DNA نمونه ي فسيلي و ...) را نيز در بر مي گيرد:(184)



يکي ديگر از مشکلات مهم پيش روي مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA »، اين است که هنوز راهکارهاي واحد، استاندارد و دقيقي براي مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA » در مسايل آزمايشگاهي مرتبط با اين موضوع وجود ندارد! اين موضوع تنها به مسئله ي رفع آلودگي ها باز نمي گردد، بلکه ساير روش هاي آزمايشگاهي مربوط به روش « DNA باستاني : Ancient DNA » (اعم از بسط DNA نمونه ي فسيلي و ...) را نيز در بر مي گيرد!


D) علاوه بر مسئله ي « تغييرات ساختاري DNA بعد از مرگ موجود زنده »، « آلودگي DNA مربوط به فسيل ها با DNA هاي محيط اطراف »، و نيز « استاندارد نبودن مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA » »، باز هم مشکل بزرگي در رابطه با مطالعه بر روي فسيل ها با استفاده از روش « DNA باستاني : Ancient DNA » وجود دارد و اين مشکل نيز وارد شدن DNA برخي ويروس ها به DNA موجودات زنده ي ديگر از جمله « جانوران » و « انسان ها » است!!!

امروزه مشخص شده است که بسياري از ويروس ها، در هنگام ورود به بدن موجودات زنده، DNA خود يا DNA کپي شده از روي RNA خود را وارد سلول هاي بدن موجودات زنده مي نمايند!(185)

اين مسئله، در ويروس هاي مختلفي گزارش شده است که برخي از اين ويروس ها همچون HBV (ويروس هپاتيت B)، HPV (ويروس پاپيلوماي انساني) و HIV (ويروس عامل بيماري AIDS)، کاملاً شناخته شده هستند!(185)

در تصاوير زير، وارد شدن DNA کپي شده از روي RNA ويروس HIV به DNA هسته ي سلول بدن انسان و امتزاج DNA کپي شده از روي RNA ويروس HIV با DNA انسان، به نمايش در آمده است:(185و186)

 


در تصاوير فوق، وارد شدن DNA کپي شده از روي RNA ويروس HIV به DNA هسته ي سلول بدن انسان و امتزاج DNA کپي شده از روي RNA ويروس HIV با DNA انسان، به نمايش در آمده است. همان گونه که ملاحظه مي فرماييد، در هر دو تصوير فوق، DNA بدن انسان به رنگ آبي به تصوير کشيده شده است که DNA کپي شده از ويروس (به رنگ قرمز در تصوير راست و به رنگ زرد در تصوير سمت چپ)، خود را در لا به لاي DNA سلول انسان، قرار داده  و با آن ممزوج گرديده است.


اين امتزاج DNA اصلي يا کپي شده ي برخي ويروس ها با DNA سلول هاي موجودات زنده و بالاخص انسان، در بسياري از موارد، يک مسئله ي موقتي نيست و تا ساليان سال و حتي گهگاه تا پايان عمر موجود زنده (از جمله انسان ها) ادامه مي يابد و بدين ترتيب سلول هاي بدن انسان، مجبور است اين DNA اجنبي! و غريبه! را در داخل خود تحمل کند!(185)

جالب است بدانيم که امروزه در اثر مطالعات و تحقيقات مشخص شده است که به احتمال بسيار زياد، افزايش شيوع برخي سرطان ها در برخي بيماري هاي ويروسي (همچون افزايش سرطان کبد در بيماري هپاتيت B، افزايش سرطان غدد لنفاوي در بيماران مبتلا به HIV/AIDS و ...)، ناشي از وجود کدهاي ژنتيکي خطرناک در اين DNA هاي اجنبي است که توسط برخي ويروس ها به DNA انسان هاي سالم، وارد مي گردد!(185)

البته مثال هايي همچون HBV، HPV و HIV که در بالا به آن ها اشاره شده، تنها بخش کوچکي از اين گونه ويروس ها را تشکيل مي دهد!(185) ضمن اين که اين نکته را نيز بايد متذکر گرديم که اصولاً هنوز تمامي ويروس هاي آلوده کننده ي موجودات زنده و بالاخص ويروس هاي آلوده کننده ي انسان ها کشف نشده اند و هر سال، ويروس هاي جديد تري نيز کشف مي گردند!

مسئله ي ورود DNA ويروس ها به DNA سلول هاي موجودات زنده از جمله انسان ها، مانعي اساسي براي اعتماد به روش هاي مطالعه بر مبناي « DNA باستاني : Ancient DNA » ايجاد مي نمايد! چرا که ممکن است آن بخش هايي از DNA فسيل ها که با موجودات زنده ي امروزي (از جمله انسان) تفاوت دارد، نه DNA حقيقي فسيل مورد مطالعه، بلکه DNA اجنبي و غريبه اي باشد که از ويروس هاي بيماري زا يا غير بيماري زا، به DNA حقيقي فسيل ها اضافه شده باشد!!! با توجه به مطالب ذکر شده، اين پرسش مطرح مي گردد که در حالي که ما هنوز همه ي ويروس هاي موجود در جهان را نشناخته ايم، چگونه مي توانيم مطمئن باشيم که قطعاتي از DNA فسيل ها که توسط ما مطالعه شده اند، حقيقتاً و به صورت تمام و کمال، DNA خود موجودات زنده ي ماقبل تاريخ هستند، نه DNA اجنبي و بيگانه ي ويروس هاي بدن آن ها!

اين مسئله موقعي اهميت بيشتري پيدا مي کند که بدانيم بدن همه ي افراد، واکنش مشابهي به ويروس ها ندارند! بلکه در برخي افراد و در برخي نژادها، DNA ويروس ها بيشتر از بقيه ي نژادها، سلول هاي بدن موجود زنده ي ميزبان را آلوده مي کنند!(187) اين مسئله، پيچيدگي ماجرا را بيشتر مي نمايد!

با توجه به مسايل گفته شده، مي توان دريافت که امکان ورود DNA اجنبي و بيگانه ي ويروس ها به DNA سلول هاي موجودات زنده و امتزاج با آن از يک سو و عدم کشف بسياري از ويروس هاي موجود در عالم از سوي ديگر، يک سد جدي پيرامون ادعاهاي تکامل شناسان پيرامون مطالعات DNA فسيل ها ايجاد مي نمايد!


E) يکي ديگر از مشکلاتي که در مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA » به چشم مي خورد، مسئله ي تعداد ناکافي و کم فسيل هاي مورد مطالعه است. در واقع بسياري از مطالعات مبتني بر روش « DNA باستاني : Ancient DNA »، تنها بر روي يک فسيل يا تعداد معدودي از فسيل ها انجام مي شوند؛ چرا که اولاً تعداد فسيل هاي مکشوفه، معمولاً کم مي باشد؛ ثانياً تمامي فسيل ها شرايط لازم براي مطالعه بر اساس اين روش را ندارند؛ ثالثاً مسايل تکنيکي، اقتصادي و امثالهم، معمولاً اجازه ي مطالعه بر روي تعداد زيادي از فسيل ها را نمي دهد.

براي مثال، همان گونه که قبلاً نيز ذکر شد، فسيل هايي همچون فسيل منسوب به جانوران به اصطلاح « انسان سا : Hominid » موسوم به « جنوبي کپي بحرالغزالي : Australopithecus bahrelghazali »(84)، « کنيا مردم پخت رخ : Kenyanthropus platyops »(85) و ... فقط و فقط در حد 1 نمونه فسيل کشف شده يا حتي فقط بخش کوچکي از يک فسيل کشف شده را شامل مي شده اند!!!(84و85) نمونه هاي ديگري شامل « جنوبي کپي سديبا : Australopithecus sediba »(86) نيز تنها شامل 2 نمونه فسيل بوده است!(86)

در مورد « نئاندرتال ها » که فسيل هاي مکشوفه ي منتسب به آن ها در مقايسه با ساير فسيل ها، تعداد به مراتب بيشتري دارد، تعداد فسيل هاي منتسب به آن ها حدود 400 عدد مي باشد(188) که گرچه نسبت به بقيه ي فسيل ها، عدد بسيار بيشتري است، اما باز هم براي مطالعات ژنتيکي کافي نمي باشد! مطالب زير، علت اين سخن ما را بيشتر توضيح مي دهد:

در صفحات قبل، اشاره کرديم که در سال هاي اخير، مطالعات ژنتيکي متعددي بر روي جمعيت هاي مختلف و نژادهاي گوناگون انسان هاي امروزي انجام شده است و در طي اين مطالعات، مسايل شگفت انگيزي همچون تفاوت هاي فاحش ژنتيکي در برخي ژن هاي بعضي از جمعيت ها و نژاد ها، مانند « کالاش : Kalash » ها(165) که از اهالي شمال پاکستان هستند(165) و نيز جمعيت هاي ساکن « پاپوا (گينه ي نو) : Papua »(166) و اهالي « ملانزي : Melanesians »(167)، با ساير مردم نقاط مختلف دنيا ملاحظه گرديده است که اين مسئله نيز عمدتاً به دليل ازدواج هاي درون جمعيتي اين جمعيت ها بوده است!

اما نکته ي جالب در مورد اين مطالعات، اين است که چنين مطالعاتي بر روي حداقل 1052 الي 1384 نفر (در مطالعات مختلف) و آن هم از بين حداقل 52 جمعيت متفاوت در سراسر جهان، انجام شده است!(164)

 


مطالعات ژنتيکي انجام شده دز نژاد هاي مختلف انساني عصر حاضر، بر روي حداقل 1052 الي 1384 نفر (در مطالعات مختلف) و آن هم از بين حداقل 52 جمعيت متفاوت در سراسر جهان، انجام شده است!



تصاوير فوق، آناليز ژنتيکي، جمعيت هاي مختلف انساني را در دو مطالعه که يکي در سال 2002 ميلادي و ديگري در سال 2006 ميلادي انجام شده است، نشان مي دهد که در اين آناليز، تفاوت هاي ژنتيکي در ژن هاي مورد مطالعه، به صورت طيف هاي مختلف رنگي به نمايش در آمده اند؛ همان گونه که ملاحظه مي فرماييد، در بين جمعيت هاي مختلف سراسر جهان، جمعيت موسوم به « کالاش : Kalash » که از اهالي شمال پاکستان هستند و با کادر قرمز رنگ و فلش قرمز رنگ به نمايش درآمده اند و نيز جمعيت هاي ساکن « پاپوا (گينه ي نو) : Papua » و اهالي « ملانزي : Melanesians » که با کادر آبي رنگ مشخص شده اند، طيف هاي رنگي متمايزي را نسبت به ساير جمعيت ها و نژادهاي جهان نشان داده اند و تفاوت هاي فاحشي با ساير جمعيت هاي جهان، در ژن هاي مورد مطالعه داشته اند که بخش مهمي از اين پديده، به دليل تمرکز ازدواج هاي درون جمعيتي در اين گروه ها مي باشد. در اين ميان، جمعيت موسوم به « کالاش : Kalash » که از اهالي شمال پاکستان هستند و با کادر قرمز رنگ و فلش قرمز رنگ به نمايش درآمده اند، جمعيتي در حدود 4100 نفر دارند و به دليل ويژگي هاي خاص ژنتيکي، مورد علاقه ي دانشمندان علم ژنتيک هستند.  نکته ي ديگر اين که مطالعات ژنتيکي فوق، بر روي حداقل 1052 الي 1384 نفر (در مطالعات مختلف) و آن هم از بين حداقل 52 جمعيت متفاوت در سراسر جهان، انجام شده است!


البته باز هم مطالعات مورد اشاره بر روي جمعيت فعلي انسان ها، علي رغم تعداد بيش از 1300 نفري نمونه ها و نيز انجام شدن بر روي جمعيت هاي مختلف، باز هم کامل نيستند و بسياري از جمعيت هاي انسان هاي فعلي را پوشش نمي دهند! (مانند اهالي بومي جنگل هاي آمازون، بسياري از جمعيت هاي اهل مناطق صعب العبور و ...) و بالطبع هنوز هم دز معرض خطا قرار دارند!

حال اگر اين تعداد نمونه ها را با تعداد فسيل هاي منتسب به نئاندرتال ها که 400 فسيل هستند، مقايسه کنيم، و احتمال حذف تعداد زيادي از اين فسيل ها را به دلايل مختلف تکنيکي، آزمايشگاهي و ... را نيز در نظر بگيريم و اشتباهات ناشي از تغييرات DNA در طول زمان و آلودگي نمونه ها و ... را نيز به ياد آوريم!!!، خواهيم ديد که هنوز هم مطالعه بر روي DNA فسيل هاي جانوران و حتي « نئاندرتال ها »، روياي کودکانه اي بيش نيست!

بالطبع با توجه به اين که تعداد نمونه هاي فسيلي « نئاندرتال ها » کفايت لازم را ندارند، مقايسه ي آن ها با انسان هاي امروزي صحيح نيست! چه بسا آن تفاوت هايي که از برخي DNA هاي « نئاندرتال ها » با « انسان هاي به اصطلاح مدرن » گزارش مي شود، يک تفاوت ژنتيکي بين نژادي و بين جمعيتي باشد، نه تفاوت ژنتيکي بين گونه اي!

ذکر اين نکته ضروري به نظر مي رسد که اگر امروزه در مطالعات ژنتيکي، جمعيت « کالاش : Kalash » ها(165) (حتي با تعداد اندک حدود 4000 نفري شان) ناديده گرفته مي شدند و در مطالعات جمعيتي انسان هاي کره ي زمين وارد نمي گرديدند، تفاوت هاي ژنتيکي آن ها کشف نمي شد؛ مشابه همين امر، مي تواند در مورد « نئاندرتال ها » نيز صادق باشد! (حتي با شدت بيشتر!) چرا که در مورد « نئاندرتال ها » نيز تعداد کم فسيل هاي آن ها موجب مي گردد تا تعداد زيادي از DNAهايي که در جمعيت هاي آن ها وجود داشته است، از ديد پژوهشگران پنهان گردد!

به عبارت ديگر، 400 فسيل « نئاندرتال » که بخش زيادي از آن ها نيز غير قابل مطالعه به روش « DNA باستاني : Ancient DNA » هستند، نماي مناسبي از وضعيت ژنتيکي کل جمعيت چند صد هزار نفري « نئاندرتال ها » به دست نخواهد داد! و چه بسا تفاوت هاي ژنتيکي برخي از فسيل هاي « نئاندرتال ها » با انسان هاي امروزي، در زمره ي همان تفاوت هايي باشد که در نژاد هاي انسان هاي امروزي ديده مي شود؛ تفاوت هايي که « کالاش : Kalash » ها(165) و نيز جمعيت هاي ساکن « پاپوا (گينه ي نو) : Papua »(166) و اهالي « ملانزي : Melanesians »(167) که در عصر امروز زندگي مي کنند نيز به خوبي آن را نشان مي دهند.


F) علاوه بر مسئله ي تنوع ژنتيکي جمعيت هاي انساني از نژادهاي مختلف، يکي از مواردي که در پذيرفتن نتايج حاصل از مطالعات مبتني بر روش روش « DNA باستاني : Ancient DNA » تشکيک ايجاد مي نمايد، مسئله ي ناديده گرفتن « بيماري هاي ژنتيکي » و کروموزومي است!

امروزه بيماري هاي بسياري کشف شده اند که در آن ها، اختلالات کروموزمي يا ژنتيکي، عامل بروز بيماري مي باشند. برخي از اين بيماري ها همچون « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome »(189) و انواع شديد « سندرم ترنر : Turner's Syndrome »(190) مي توانند علاوه بر اختلالات کروموزمي و ژنتيکي، تغييرات واضخ اسکلتي نيز ايجاد نمايند!

« سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome » در مردان به وجود آمده و مردان داراي اين سندرم، در سلول هايشان داراي « 47 کروموزوم » هستند!(189) به عبارت ديگر آن ها به نسبت انسان هاي عادي که « 46 کروموزوم » در سلول هايشان وجود دارد، يک کروموزوم اضافه دارند و کروموزوم هاي جنسي آن ها به جاي « XY » مردان معمولي، به صورت « XXY » مي باشد:(189)

 


مقايسه ي کروموزوم هاي مرد هاي سالم (سمت راست) با کروموزوم هاي مردان مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome » (سمت چپ)؛ همان گونه که ملاحظه مي فرماييد، مبتلايان به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome » يک کروموزوم « X » اضافه نسبت به مردان سالم دارند  و  وضعيت  کروموزوم جنسي  آن ها  به  صورت « XXY » مي باشد. در مجموع نيز مبتلايان به اين سندرم، 47 کروموزوم دارند که از افراد سالم بيشتر است.


همان گونه که ملاحظه فرموديد، افراد مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome »، يک کروموزوم اضافي « X » دارند(189) که اين يک کروموزوم اضافي، حاوي DNA هسته اي بسيار طويل است. بدين ترتيب، محتواي DNA افراد مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome » از افراد طبيعي، به وضوح بيشتر مي باشد. اين تغييرات کروموزومي و افزايش DNA در بيماران مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome »، مي تواند موجب تغييرات بدني واضح يا ناواضحي در بدن اين مردان شود؛ به نحوي که برخي از مردان مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome »، علايم مشخصه اي همچون « قد بلند »، « درازي بيش از حد دست ها و پاها »، « بزرگ شدن سينه ها »، « کوچک شدن بيضه ها »، « کم مويي صورت » و به ويژه « ناباروري » دارند.(189) البته در برخي از بيماران، علايم بدني چندان واضح نيست و فقط « ناباروري » ملاحظه مي گردد:(189)

 


افزايش تعداد کروموزوم و افزايش DNA در بيماران مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome »، مي تواند موجب تغييرات بدني واضح يا ناواضحي در بدن اين مردان شود؛ به نحوي که برخي از مردان مبتلا به « سندرم کلاين فلتر : Klinefelter’s syndrome »، علايم مشخصه اي همچون « قد بلند »، « درازي بيش از حد دست ها و پاها »، « بزرگ شدن سينه ها »، « کوچک شدن بيضه ها »، « کم مويي صورت » و به ويژه « ناباروري » دارند. البته در برخي از بيماران، علايم بدني چندان واضح نيست و فقط « ناباروري » ملاحظه مي گردد.


در مقابل، بيماري « سندرم ترنر : Turner's Syndrome » نيز وجود دارد که در زنان به وقوع پيوسته و در آن، زنان مبتلا، نسبت به زنان عادي و سالم، 1 کروموزوم کمتر دارند.(190) بدين ترتيب که زنان مبتلا به « سندرم ترنر : Turner's Syndrome »، 1 کروموزوم « X » نسبت زنان سالم کمتر دارند که موجب مي گردد کروموزوم جنسي آن ها به صورت تک کروموزوم « X » يا به اختصار « XO » به نمايش در آيد و مجموع تعداد کروموزوم هاي آن ها نيز « 45 کروموزوم » باشد؛(190) حال آن که زنان سالم، کروموزوم هاي جنسي خود را به صورت « XX » داشته و در مجموع   « 46 کروموزوم » دارند:(190)

 

 
مقايسه ي کروموزوم هاي زنان سالم (سمت راست) با کروموزوم هاي زنان مبتلا به « سندرم ترنر : Turner's Syndrome » (سمت چپ)؛ همان گونه که ملاحظه مي فرماييد، مبتلايان به « سندرم ترنر : Turner's Syndrome » يک کروموزوم « X » کمتر از زنان سالم دارند و وضعيت کروموزوم جنسي آن ها به صورت « XO » مي باشد. در مجموع نيز مبتلايان به اين سندرم، 45 کروموزوم دارند که از افراد سالم کمتر است.


همان گونه که ملاحظه فرموديد، زنان مبتلا به « سندرم ترنر : Turner's Syndrome »، يک کروموزوم اضافي « X » دارند که اين يک کروموزوم اضافي، حاوي DNA هسته اي بسيار طويل است که در اين بي


:: موضوعات مرتبط: مهدویت , مقالات ویژه , ,
:: برچسب‌ها: فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! - 5 (بخش 7) , فرضیه ی تکامل , منطقه ی ممنوعه!!! - 5 , (بخش 7) ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


در جـاده‎هاي مه آلـود انتـظار من مانده‎ام با دلي تنگ و بي‎قرار بـا آيـه‎هاي عاشــقانه مي‎روم از كوچه زمسـتان در پي بهــار تصــويـر كاج كهنــسال آرزو در قاب چشـم افق مانـده يادگار آن سـوگلي با همه مهـرباني‎اش آيد ز مـرز غــزل هاي ماندگار او مي‎رسد كنون با خنده‎هاي ناب از پلـكان طـــلايي افتــخار بـا واژه‎هاي زلال سـپيد عشـق از پشت قلـه غيبت رســد نگـار در مخمل سبز سحر شـود ‹‹رهـا›› اين قامت دريـا كه گشته رهسپار ************************ اگرپیشنهادی درباره ی سایت دارید می توانید پسشنهادتان را به ایمیل زیر ارسال کنید: nasimemouood7@yahoo.com madheeshg@iran.ir

آیا ظهورامام مهدی (عج)نزدیک است؟

تبادل لینک هوشمند

این وبگاه بار هرسایتی یا تبادلب لینک می کند.







RSS

Powered By
loxblog.Com